فراواقعیت رویکردی است که بر ناتوانی خودآگاهی در تشخیص واقعیت از خیال دلالت دارد و در سالهای اخیر با تاثیر از پدیدارشناسی و نشانهشناسی و پیش از آنها تمثیل غار افلاطون با سردمداری فلاسفهای چون جان بودریار، آلبرت بورگمن، اومبرتو اکو و دانیل بورستین مطرح شد. این رویکرد بیش از هر چیز به توضیح و بررسی مسائل سیاسی و اجتماعی در سطح کلان میپردازد. مطلب حاضر نگاهی است به فرهنگ معاصر از این زاویه، با تکیه بر آرای ژانبودریار.
در نشانهشناسی و فلسفه پسامدرن، فراواقعیت به ابزاری اطلاق میشود که از طریق آن منش خودآگاه انسانی برای تعیین آنچه بهراستی حقیقت به شمار میرود نمود مییابد. این حقیقت در دنیایی آشکار میشود که حجم عظیم رسانهها قادر به تغییر شالوده یک واقعه یا تجربه مجسم و پیریزی دوباره آن به شیوهای کاملا متفاوت است. به عبارت دیگر فردی که در پی خلق بازنمودی از چیزی حقیقی است واقعیت آن چیز را وام میگیرد، تمامی اجزاء و قطعات آن را جدا میکند و آنها را دوباره بر پایه باور و هدفی که در پی تحقق آن است از نو سر هم میکند. در این مفهوم از حقیقت همواره با نام «دیگر کارکرد» یاد میشود که در آن مصرفکننده بازنمودهای ارائهشده وانمود فردی دیگر از واقعیت را از آن خود میپندارد و از این طریق به قضاوت درباره مناسبات و شرایط اجتماعی بر پایه همین بازنمودهای تحمیلی مینشیند.
یکی از مسائلی که در ایجاد شرایط فراواقعیت مؤثر است آگهیهای تبلیغاتی است. برای نمونه قوس کمانیشکل حرف«N » بهعنوان نماد شرکت مکدونالد که مدام در آگهیهای تبلیغاتی دیده میشود تلویحا به ما میفهماند در دنیایی که مک دونالد برای ما میسازد همیشه کوهی از غذایی مشخص و دقیقا مشابه آنچه در آگهیها تصویر میشود وجود دارد. اما در حقیقت مک دونالد نه تنها در دنیای حقیقی چیزی ارائه نمیدهد بلکه غذای حقیقی آن نیز نه نامحدود است و نه مشابه آگهیهای تبلیغاتی.
ژان بودریار- یکی از فلاسفه بنام در حوزه فراواقعیت- معتقد است دنیایی که در آن زندگی میکنیم تنها دنیایی رونوشت شده به شمار میرود که در آن یگانه هدف انسان، یافتن انگیزههای تهییج شده است. بودریار برای بیان دیدگاه خود به جامعهای اشاره میکند که طراحان آن نقشهای با جزئیاتی چنان ظریف طراحی کردهاند که تمامی اجزای آن با کوچکترین ویژگیها نیز تصویر شدهاند. زمانی که حکومت حاکمه و در نتیجه طراحان وابسته به آن تضعیف میشوند این نقشه طراحیشده از جامعه نیز تنها به منظرهای تبدیل میشود که دیگر نه گونهای بازنمود به شمار میرود و نه سیمایی حقیقی از جامعه بلکه تنها عنصر باقیمانده از آن همان فراواقعیت است.
وی از واژه «مانسته» برای نظریه خود بهره میگیرد و بیان میدارد مانسته آن رونوشت یا تقلیدی است که هیچ ارجاع مشخصی به مبدا تقلید خود ارائه نمیدهد. این مانسته کمکم جای آن واقعیتی را که به تصویر میکشد میگیرد و حتی از آن نیز مهمتر میشود. به باور بودریار واقعیت و بهطور کلی هر آنچه ما امروز در دنیای مدرن خود شاهد آن هستیم شبکهای از نشانهها و پندارهها به شمار میرود که دیگر هیچ شباهتی با مشارالیه خود ندارد و بازنمودی است که به جای نمود نخستین نشسته است.
فراواقعیت، زمانی اهمیت مییابد که بخواهیم درباره شرایط اجتماعی جامعه صحبت کنیم. مصرفگرایی بهعنوان پدیدهای فراگیر در عصر حاضر شدیدا بر مبادلات نشانهای استوار شده است و همین امر راه را برای خلق شرایط فراواقعیت فراهم میآورد. فراواقعیت از این طریق خودآگاه فردی را از هرگونه درگیری احساسی باز میدارد و در عوض آن را برای پذیرش همانندسازی ساختگی و بازتولیدهای نمودهایی که اساسا تهی و پوچ هستند و توسط همین مبادلات نشانهای ارائه میشوند آماده میسازد.
نکته حائز اهمیت این است که در این میان شادی فرد بیش از آنکه نتیجه تعامل با حقیقت محض باشد پیامد تقلید و پذیرش صرف از چنین مانستههای زودگذری از واقعیت است چرا که از این طریق فرد خود را در دنیایی همگانی و در عین حال غیرواقعی که همگی بر سر آن توافق دارند مییابد. برای مثال تعامل با محیطی چون کازینو که منجر به پیدایش شرایط فراواقعیت میشود به ما این احساس را منتقل میکند که در دنیایی خیالی راه میرویم که در آن همگی مشغول بازی هستند. تمامی اجزای تشکیلدهنده این دنیای رویاگونه رونوشتی از دنیایی حقیقی محسوب میشود.
در این دنیای رؤیاگونه تنها چیزی که حقیقت دارد این است که ناچاری پول خود را از دست بدهی. اما خودآگاهی تو درک صحیحی از آنچه پیرامونت میگذرد ندارد. به عبارت دیگر اگرچه ممکن است منطقا بدانی در کازینو چه میگذرد اما خودآگاه تو شرطبندی را جزئی از دنیای غیرواقعی میداند. از این طریق کازینو میتواند پول را در چشم صاحب پول به کالایی بیهیچ ارزش یا حقیقت ذاتی تبدیل کند. به این ترتیب با ایجاد شرایط فراواقعیت در مناسبات اجتماعی میتوان آنچه را حقیقت دارد دروغ و آنچه را دروغ است حقیقت نشان داد. یکی از بارزترین نمونههای شرایط فراواقعیت، دیزنیلند است.
اومبرتو اکو یکی دیگر از فلاسفه بنام در این زمینه باور دارد که دیزنیلند با آن خانههای بسیار بزرگ و خیابانهای بسیار طویل به گونهای ساخته شده است که تماما حقیقی بهنظر رسد و تخیل بازدیدکنندگان را به گذشتهای خیالی بکشاند. این حقیقت دروغین توهمی را موجب میشود که در نهایت ما را وامیدارد تا با میل بیشتری اقدام به پذیرش این دروغ حقیقتنما کنیم. این مکان به ما این احساس را میدهد که دنیای فناوری حقیقتی را برای ما به تصویر میکشد که طبیعت قادر به ارائه آن نیست.
سرشت تقلبی دیزنیلند رویاها و توهمات روزانه ما را ارضا میکند؛ به همین دلیل این فراواقعیت برای ما جذابتر و ستودنیتر میشود. بودریار نیز بیان میدارد جهان تخیلی دیزلیلند بازدیدکنندگان را هیپنوتیزم میکند و آنها را وامیدارد تا یقین کنند آنچه پیرامون آنها میگذرد حقیقت است. اما برای بودریار این حقیقت چیزی جز فراحقیقت نیست. میتوان گفت دیزلیلند، چون ابزاری عمل میکند که تخیل و افسانه را به نقطه تلاقی که همان حقیقت نام دارد میکشاند و این حقیقت دیگر واقعیت به شمار نمیرود. از مفهوم فراواقعیت در حوزه هنر نیز میتوان بهره برد. نقاشان پیرو سبک فراواقعیت همواره وانمودی دو بعدی از حقیقتی سه بعدی از مباحث اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ارائه میدهند.
این نقاشیها توهماتی متقاعدکننده از حقیقت به شمار میروند که مبنای اصلی آنها عکاسی است که سعی در ارائه واقعیت- آنگونه که هست- دارد. این نقاشان بر نمایش جزئیات اثر خود تاکید میکنند و از رنگهای آرام و براق و روشن بهره میبرند. از این طریق نقاش میتواند تصویری ارائه دهد که تقلیدی دقیق با جزئیات فراوان از واقعیتی زنده محسوب میشود که با وانمود عینا مشابه دنیای حقیقی که در عکاسی شاهد هستیم متفاوت است. در حقیقت نقاش مکتب فراواقعیت به ارائه بازنمودی فردی از بازنمودی دیگر که همان عکس است میپردازد.
روی هم رفته میتوان گفت در دنیای مدرن امروز که یکی از مولفههای اصلی آن رسانههای همگانی است خلق دنیایی مبتنی بر بازنمودی فردی از واقعیت بر پایه اهداف و انگیزههای مشخص میتواند ابزاری قدرتمند برای تحمیل باورهایی معین به مخاطب باشد.